نمایشنامه پنجره به روایت دوستان و پیشکسوتان ۳
با سلام چند جدد ، اندفعه واقعاً می خوام نظر و نقد خودمو که اگه برای بعضی ها سازنده باشه و شاید هم برعکس دلگیر کننده یا . . . نمی دونم ولی امیدوارم که به هیچ کس بر نخوره .
بریم سر اصل مطلب :
گفتم که ما زمانی که متوجه این موضوع که در انجمن نمایش و به کارگردانی استاد احمد حبیب زاده و همکاری دوستان و پیش کسوتان تئاتر استان اون هم نوشته ی قوی و پر مغز استاد علی رضایی بنام پنجره شدیم ، پیش خودم گفتم این کار پوز زنیه و باید حتماً حاصل دسترنج دوستانو دید چند ماهی گذشت ، چند روز قبل از اجرای عموم خبرهایی به گوشمان می رسید از کسانی که به سر تمرین استاد می رفتند ، ولی به روی خودمان نمکی آوردیم ، تا همان روز که خلاصه داستانشو براتون تعریف کردم ، بگذریم این نمایش از دید من که انتظار فراوانی از عوامل آن اعم از کارگردان تا باقی دوستان و زحمت کشان داشتم چیز دیگری بود که به اختصار خدمتتان عرض خواهم نمود :
1- دکور عالی و مثال زدنی .
2- نوشته خوب و درخور .
3- نورپردازی خوب و به جا .
4- کارگردانی ؟ متاسفانه بنده هیچ سررشته ای در این خصوصو ندارم ، نه اینکه نمی دونم یا خدایی نکرده . . . نه من در حد و اندازه نقد کارگردانی این کار نیستم .
5- حرکات برروی صحنه که همان میزان باشد در حد شفاف .
5-1- توضیح اینکه شفاف یعنی در حدی حرکت می نمودند که چشمت اذیت نشود ( البته سوع تغذ.... اه دوباره اشتباه گفتم همون تعبیر نشه )
6- موسیقی خوب و نابجا . خوب بخاطر اینکه هیچ موسیقی بد نمی شه و نا بجا بخاطر اینکه اصلاً مال این کار نبود و . . .
7- طراحی لباس خوب بود و بجا ولی غیر قابل استفاده یا استفاده درست ازاون نمیشد .
8- بازیگری مرد تقریباً یک نفرو نصفی در حد خوب .
9- بازیگری زن تقریباً یک نفر در حد خوب .
10- و یکی از موارد اصلی یعنی بیان . شرمنده واژه ای درخور یافت نشد .
11- و یکی دیگر از موارد اصلی یعنی حس . خوب و در حد عالی ولی برای کارهای درخور و بجا .
خوب این موارد به نظر بنده حقیر رسید که لازم دونستم به اختصار خدمتتون عرض کنم .
البته اگر مورد دیگری . . . آها یادم اومد یه مورد مهم که باعث شد همه ی این اتفاقات بیفته کف سن مورد داشت کج بود ضد حس می زد و . . . نمی دونم چرا همش در طول اجرا در سالن اینقدر صدا می داد آهان حتماً زیاد بازو بسته می شد . خب حالا فهمیدم .
اه دیدی چقدر تواشتباه بودم وای خدای من منو ببخش که فکر بد کردم آخه می دونید من فکر میکردم که باد داره درارو بازو بسته می کنه تو نگو جمعیت بود . وای خدای من
علیرضا
سلام
خوشحال میشم
اگه سری به وبلاگم بزنی
و انتقادی داری بیان کنی
مرسی
ممنون از حضور و نظر شما
خیلی خوبه که می نویسی بیشتر بنویس و بی تعارف
سلام
مخلص برادر عزیز
وبلاگ داری و خبر نمی دی بهت سر بزنیم ؟
مطالب خوبی داری دوست عزیز
موفق باشی
سلام
احسنت عزیز