نمایش نامه پنجره به روایت دوستان و پیش کسوتان ۲
خب دوستان تا کجا گفته بودیم آها تا اونجا گفتیم که چراغها روشن شد من حواسم به نمایش بود که یکدفعه چشمم به یکی از همراهانمون افتاد که اونطرف تر خواب بود . و موقعی از خواب بیدار شد که نمایش تمام شده بود .
البته من سوالم از این دوست عزیز اینه که شما اگه می خوای بخوابی چرا نمی ری خونتون ؟ اتفاقاْ این سوالم ازش پرسی دم می دونید چه جوابی داد ؟ گفت : اینجا هم خنکه هم صدای لالایی میاد هم چراغا خاموشن .
منم پیش خودم گفتم واقعاْ حق با ایشونه .
بگذریم قصد ما نقد سازنده ی این نمایش بود ولی به حواشی کشی ده می شه .
خب منتظر قسمت بعدی باشید .
علیرضا
سلام علی نقد متعادلی بود و جای حرف بیشتر و توقعات ما دوچندان ..........
سلام
به روزم با مقاله ویژگی های یک خواننده خوب